عدم تا ازل
نویسنده: احسان(پنج شنبه 87/1/29 ساعت 8:11 صبح)
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می افرید
وقتی زمین ناز تو رادر اسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود ونه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک ان شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
اندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ